کوه در اسطوره‌های چینی


 

نویسنده: آنتونی کریستی
ترجمه: محمد حسین باجلان فرخی



 
کوه‌ها در اساطير گوياي ويژگي هواي منطقه‌اند. در افسانه‌ای موجودي به نام فئي به هيات موجودي كه كلاهي سفيد بر سر و يك چشم دارد در کوه‌های تاي شان زندگي می‌کند.



شرح تصویر: خداي تندر، خداي كشاورزي و پاسدار مزارع در برابر خطر تگرگ. در تصوير اين خدا به دستي اسكنه‌اي و در دست ديگر چكشي دارد كه از ادوات آهنگري. اين خدا خلف يوو دور دارنده زمين از خطرتوفان و سيل است. موزه ويكتوريا و آلبرت.
در اين افسانه‌ها چشم فئي به شكل چشم گاو و او را دمي است كه به شكل دم مار است. فئي را پس از مرگ در کوه‌های هوتاي شان مدفون می‌کنند و او را نبايد با خداي باد فئي لاين اشتباه كرد. می‌گویند فئي موجودي بود كه با گام نهادن در رودها و مزارع آن‌ها را می‌خشکانید و از اين روايت پيداست كه در اين جا نيز با خداي باد ديگري كه مقيم کوه‌های تاي شان است سر و كار داريم.

کوه‌های اصلي
 

در جهان شناسي باستاني چين زمين داراي چهار كوه اصلي است كه با گذشت زمان پنجمين كوه در مركز زمين بر اين مجموعه افزوده شده است. کوه‌های اصلي در شعائر و اسطوره‌های چيني نقشي حساس دارند و گوئي تلاش‌های انسان در درون مربعي انجام می‌گیرد كه چهار ديوار بلند آن را در ميان گرفته است. فرمانروايان از حضور نمايندگان اين چهار در دربار خويش و صعود بر اين کوه‌ها سخن می‌گویند تا تسلط خود را بر چهار سوي زمين تثبيت كنند. از چهار قله اصلي اين چهار كوه قله تاي شان بيش از قلل ديگر مورد توجه است. از نظر اهميت اسطوره‌ای نخست كوهساران شرق و قله آن تاي شان و پس از آن كوهساران و بهشت غرب كون – لون مورد توجه قرار دارند.

تاي شان
 

خورشيد گردونه سوار و موظف سفر خود را به آسمان از كوه تاي شاي آغاز می‌کند. در روزگار هان مردم بر اين باور بودند كه ارواح مردگان به منطقه‌ای در دامنه اين كوه باز می‌گردند و در اين روايت گوئي كوه داور مرگ و سرنوشت است. بدين سان حتي با آن كه جهان پس از مرگ آيين بودا مورد پذيرش چينيان بودايي قرار گرفته است هنوز هم اعتقاد به دوزخ و جهان مردگان تاي شان در اسطوره فرقه‌های مختلف چيني وجود دارد.

نيرو يافتن از قرباني
 

در سده هفتم پيش از ميلاد قرباني كردن و انجام مراسم مربوط بدان بر تاي شان حق ويژه فرمانروا بود. نيز رسم قرباني دادن به كوه رسمي بود كه نخست نزد مردمان ساكن مناطق اطراف كوهستان رايج بود. در دفتر وقايع يا سالنامه بهار و خزان (چون چيو) از مراسم قرباني ياد شده است كه توسط امير يكي از مناطق شمالي كوهستان انجام يافته است.


شرح تصویر: نماد مصور پنج قله اصلي كه نقش حساسي در شكار و نبرد بدان نسبت می‌دادند. پنج كوه منشأ قدرت بود و شمشير فرمانروايان از آهن استخراج شده از اين کوه‌ها ساخته می‌شد و هم در اين کوه‌ها شمشيرها را مخفي می‌کردند؛ و بودن خون قرباني بر شمشير سبب تداوم قدرت جادويي اين شمشيرها و تثبيت قدرت فرمانروايان بود. آجر سفالي بازمانده از روزگار هان. موزه كرنوسچي.
پنج كوه مقدس (چهار كوه در چهار جهت اصلي و كوه مركزي). پنج عنصر اصلي هميشه با اسطوره‌های پر راز چيني پيوند دارند. اين کوه‌ها در انجام مراسم دودماني نقشي خاص داشت. در اسطوره‌ای يو چهار كوه اصلي را كشف و متوجه مربع بودن زمين شد. شيه‌هوانگ‌دي نخستين خاقان سرزمين وحدت يافته چين پس از ضميمه كردن قلمرو شرقي بر قلمرو فرمانروايي خود به انجام مراسم قرباني براي كوه می‌پردازد اما به علت توفان نمی‌تواند به قله كوه راه يابد. در اين ماجرا شيه‌هوانگ‌دي، فئي را مسئول توفان و انجام نشدن قرباني می‌خواند اما مفسران فرهيخته هان [و دشمنان اين خاقان] را عقيده بر آن بود كه تنها فرزانگان والامقام در انجام قرباني تاي شان موفق می‌شوند و عدم موفقيت خاقان چين ناشي از ناشايستگي اوست.
خاقان وو از خاقانان دودمان هان قرباني فنگ و شان را كه خاص آسمان و زمين است در قله تاي شان انجام داد. وو براي انجام اين مراسم از شمن ها و جادوگراني ياري گرفت كه بيش از فرهيختگان پيرو كنفسيوس به سنت‌های بومي آشنايي داشتند و بدان وفادار مانده بودند.
كوه نماد خداي زمين و آلت نرينگي است و انجام قرباني براي كوه از جانب خاقانان تلاشي است در تثبيت فرمانروايي بر زمين و كوهستان. گفتني است كه پيش از صعود خاقان وو به قله تاي‌شان، يكي از فرماندگان او به نام هوجو- پينگ (1) غلبه بر هشتادمين رهبر بربرها را با صعود به لانگ – گو – سو (2)، و هو- ين (3) جشن گرفته و با انجام قرباني فنگ و شان تسلط خود را بر قلمرو بربرها تثبيت كرده بود. بر اين باور بودند كه انجام مراسم قرباني تاي شان توسط خاقان موجب تندرستي و قدرت اوست و برخي از مفسران مرگ زودرس شيه‌هوانگ‌دي را ناشي از انجام ندادن كامل مراسم قرباني دانسته‌اند (اگر چه شيه‌هوانگ‌دي ده سال پس از عدم موفقيت صعود به تاي شان درگذشت).
در 110 پيش از ميلاد خاقان وو همراه با خادمان صميمي به جانب تاي شان حركت كرد و پس از رسيدن به دامنه مراسم قرباني زمين را در پاي كوه انجام داد و براي انجام مراسم قرباني دادن به آسمان همراه با هوشان (4) پسر فرمانده سپاهيان هوجو- پينگ عازم قله شد. از كيفيت انجام مراسم در قله اطلاعي در دست نيست زيرا هوشان بي درنگ بعد از بازگشت از قله مرد و تنها گفته شد كه مراسم انجام يافته است. در سال‌های 106 و 98 پيش از ميلاد خاقان وو دو بار به تنهايي براي انجام مراسم قرباني به قله تاي شان صعود كرد و در هر سه سفر هوا آرام و مطلوب بود و توانست به قله صعود نمايد.


شرح تصویر: موجودي فوق طبيعي كه احتمالاً او را پاسدار چهار كوه اصلي در چهار جانب اصلي و جانشين يائو می‌دانستند. حضور اين تنديس در دربار نماد تسلط خاقان بر چهار سوي قلمرو فرماروايي بود. سفال لعابدار يافته شده از يك مقبره تانگ. موزه ويكتوريا و آلبرت.

انجام مراسم قرباني بر قله تاي شان و براي آسمان خاص خاقان بود كه به تنهايي بايد آن را انجام دهد و همراهي هوشان با خاقان در يكي از اين صعودها به سبب خويشاوندي نزديك او با خاقان و همراهي خانواده مادر هوشان در پیروزی‌های خاقان بود. انجام مراسم قرباني هميشه با قرباني مقدماتي در حضور جمع در دامنه كوه آغاز می‌شد. اين قرباني خاص زمين و شان (5) بود و با قرباني كه در قله داده می‌شد پيوند داشت. اين قرباني براي تثبيت قدرت فرمانروا بر خاك انجام می‌گرفت و شكل ديگر قرباني دادن براي زمين مراسمي بود كه با حضور زنان انجام می‌گرفت كه احتمالا با قرباني انسان در پايان مراسم همراه بود.
مراسم آييني سال نو نيز با قرباني كردن انسان و قرباني چهارتن از گناهكاران در چهار دروازه شهر پايان می‌گرفت و چهار قرباني نماد تسلط بر چهار سوي فرمانروايي بود. در سنتي كهن آرزوي هر خاقان آن بود كه سرانجام از فرمانروايي رهايي يابد و قلمرو فرمانروايي خود را به خاقان جديد واگذارد و در واقع به هنگام پيري و ضعف اين سنت مجاز دانستن خودكشي و قرباني كردن خويش بود.

آهنگران و کوه‌های خاقاني
 

شايد شناخته‌ترین قربانی‌ها خاص آهنگران و سازندگان سلاح و شمشير بود. در افسانه‌ها سخن از کوره‌های آهنگري و آهنگراني است كه شمشيرهايي جادوئي براي فرمانروايان می‌ساختند. مشهورترين اين افسانه‌ها به آهنگران دلتاي يانگ‌تسه و قلمرو وو (6) و يواِ تعلق دارد. شايد اين افسانه‌ها از افسانه‌های مردم اندونزي متاثر بود و دليل ما آن است كه مردمان باريكه ساحلي غالباً به زبان اندونزي سخن می‌گفتند و افسانه‌های آنان بیش‌تر از افسانه‌های فرمانروايان جاوه متاثر بود.
در روايتي از مردمان وو، و ويواِ به نقل از سالنامه بهار و خزان (چون چيو) چنين آمده است كه شاه هوليو (7) سلطان وو به آهنگران جيانگ (8) و همسرش مويه (9) سفارش دو شمشير داد. آهنگر و همسرش به پنج كوهستان رفتند و پس از تهيه كلوخه آهن در ساعتي سعد كار شمشيرسازي را آغاز كردند. سه ماه کوره‌ها روشن بود و از ذوب كلوخه ها خبري نبود. وقتي زن از شوهر علت را پرسيد آهنگر گفت علت را نمی‌داند اما می‌داند كه در موقعيتي مشابه استاد او براي ذوب شدن آهن به ناچار خود و يكي از شاگردانش را به كوره انداخت و قرباني كرد و سرانجام كلوخه ذوب شد. مويه نيز مقداري از ناخن و موي خود را به کوه ريخت و با تند کردن آتش سرانجام کلوخه ذوب شد. پس دو شمشير ساختند و شمشير ساخت مرد رایان جيانگ و شمشير دست ساز زن را مويه نام نهادند. پس آهنگر شمشير نر را در كوه مخفي كرد و شمشير ماده را به امير تقديم كرد. شاه با آزمايش شمشير خود را فريب خورده يافت و فرمان داد آهنگر را گردن زدند. آهنگر در دم مرگ به همسر خود گفت از او پسري زاده می‌شود كه انتقام پدر را خواهد گرفت و از زن خواست شمشير نر را پاسداري كند و آن را به پسر خود بدهد.
وقتي پسر بزرگ شد مادر داستان پدر و نهانگاه شمشير را به پسر بازگفت. پسر با يافتن شمشير بر آن شد كه سر خود را با همان شمشير از تن جدا سازد. آهنگر ديگري كه از ماجرا آگاه و در جستجوي مخفي گاه شمشير بود شمشير را از پسر گرفت و سر پسر را از تن جدا كرد و سر و شمشير را نزد شاه برد. شاه فرمان داد آهنگر سر پسر و مادر او مويه را در كوره آهنگري بياندازد تا كلوخه اي كه ذوب نمی‌شد ذوب شود. آهنگر چنان كرد و كلوخه ذوب نشد و به ناچار سر خود را نيز به كوره افكند. كلوخه ذوب شد و با سه سر در هم آميخت و كلوخه تازه‌ای پديد آمد كه آن را در مقبره سه امير مدفون كردند. در برخي روايات مويه به جاي ريختن موي و ناخن به كوره به ناچار خود را به كوره می‌افکند و در روايت ژاپني افسانه نيز چنين است.
گفته شد كه گان جيانگ آهنگر شمشير نر را در كوهستان مخفي كرد. به نقل از جه (10) يا شمشيرهاي جادوئي يواِ را بدان سبب دركوه ها مخفي می‌کردند تا براتر و محکم‌تر شود و هر سال يكبار اين شمشيرها را با پاشيدن خون انسان و اسب بدان قدرت می‌بخشیدند و وقتي باران‌های تند در كوهستان باريدن می‌گرفت شمشيرهاي جادوئي می‌گریختند! و به هنگام فرار چكاچاك آن‌ها تا دور دست شنيده می‌شد.


شرح تصویر: تنديس موجودي فوق طبيعي با سر هيولا، گوش‌هایی چون گوش فيل و داراي بال از پاسداران كاخ كون لون. از تندیس‌های مشابه اين تنديس براي پاسداري مقابر استفاده می‌شد و شايد بدين باور بودند كه اين پاسدار روح مرده را به بهشت كون لون هدايت می‌کند. سفال لعابدار از دوره تانگ موزه ويكتوريا و آلبرت.

جائوتو (11) شاه يواِ شمشير پهلوانان و تیغ‌های مرغوب را در کوه‌ها مخفي می‌کرد تا فرمانروايي خود را بر اين کوه‌ها تثبيت كند. در افسانه‌های چيني و گاه به روايت از مردم کوهپایه‌ها برق اين شمشيرها نيمه شب آسمان کوه‌های گواندونگ و گوانگسي را روشن می‌کند! گونه‌ای ديگر از اين شمشيرهاي جادويي شمشيرهايي بود كه از فلز پالاديوم ساخته می‌شد و از وسايل دربار اميران براي باران سازي بود. افسانه‌های آهنگران و شمشيرهاي جادويي فراوان و چنين می‌نماید كه اين صنعتگران در دربار فرمانروايان مقامي خاص داشتند. در اغلب اين افسانه‌ها براي ذوب فلز به نيرويي جادويي نياز است و بیش‌تر اين افسانه‌ها از منطقه يواِ و مردم اين ديار است.
 


شرح تصویر: ارواح آمرزیده‌ای كه از كاخ زرين سي وانگ مو در دل ابرها و بر قله كوه كون – لون پرواز می‌کنند و ارواح ديگري كه بر دروازه بهشت كون – لون منتظر دريافت هلوي جاودانگی‌اند. نقاشي از سده هيجده – موزه بريتانيا.


شرح تصویر: لوهان (14) يا اره‌ات مرد وارسته و مريد بي واسطه بودا كه به مقام بوديستوه (15) نزديك شده است. در آيين دائو لوهان شدن رسيدن به مرحله جاودانگي است و در اين تصوير لوهان در دست چپ خويش ظرفي پر از هلوي بي مرگي دارد. از تندیس‌های دوره كانگ سي. موزه گيمه.

در افسانه‌ای فان چوئي (12) (به معني چكش) را برده‌ای است كه فان ون (13) نام دارد و گوسفندان ارباب را به چرا می‌برد. روزي فان ون در نهري بر دامنه كوه دو قنات ماهي يافت و آن‌ها را صيد و مخفي كرد تا به هنگام گرسنگي با آن سد جوع كند. ارباب با خبر شدن از ماجرا از فان ون خواست قنات ماهي را براي او به خانه بياورد. فان ون به دروغ گفت آن چه يافته است جز دو تكه سنگ به شكل ماهي نيست. ارباب براي آگاهي از ماجرا با فان ون به كوه رفت و در مخفي گاه ماهی‌ها فان ون چيزي جز دو تكه سنگ ماهي نيافت. فان ون دريافت كه در ماهی‌ها قدرت جادويي نهفته است. روز بعد فان ون سنگ‌ها را گذاخت و از آن شمشيري نيكو ساخت. فان ون شمشير را در چنگ گرفت و با شمشير آخته كنار خرسنگي رفت و چنين گفت: ماهي سنگ و سنگ شمشيري تيز شد، اگر شمشير را نيرويي است خرسنگ شكافته شو، كه اگر بشكافي من به فرمانروايي می‌رسم. سنگ شكافته شد و مردمي كه او را ديده بودند بدو گرويدند و فان ون به فرمانروايي رسيد و خرسنگ دو نيم شده ميراث و افتخار اعقاب فان ون شد.
اين افسانه و افسانه‌هایی از اين دست افسانه‌های پر رازي است كه نيازمند تفسيرند و از اين شمار است افسانه لي هوالونگ (16) كه در آن قنات ماهی‌ای به هيات اژدها درمي آيد و نماد پيروزي در امتحانات ديواني است؛ و افسانه‌ای ديگر كه شايد برگرفته شده از داستان نقب زدن‌های يو در کوه‌ها است، و افسانه سنگ ماهی‌هایی كه از آن شمشيري ساخته شد و شايد متاثر از داستان قتل پادشاهي است كه محافظان بسيار داشت و قاتل او خنجر را در شكم ماهي پنهان كرد.

كون- لون
 

با گذشت زمان نيايش قله واقعي تاي شان به نيايش قله اسطوره‌ای كون- لون در غرب بدل شد و اين كوه افسانه‌ای موقعيتي همانند كوه مرو در جهان نگري مردم هند يافت اما به هر حال ويژگي چيني بودن خود را حفظ كرد. براي مردم چين اين كوه افسانه‌ای خاستگاه رود زرد و بعد به گونه‌ای تصورات مربوط بدان از اعتقادات مردم هند متاثر شده است. چينيان می‌پنداشتند سرچشمه چهار رودي كه به چهار سوي زمين جاري است از اين كوه است و اين بدان دليل بود كه كون-لون را محاط در آب می‌دانستند، اما آبي كه كون لون را در ميان گرفته از سوي ديگر بسيار كم عمق است! و به گونه‌ای است كه حتي پر مرغي نمی‌تواند بر آن شناور شود. در برخي از افسانه‌ها كون- لون را تنها از سه جانب آبي شنگرفي فام در ميان گرفته و كسي كه از اين آب بنوشد جاودانه می‌شود؛ و بدين سان كون- لون جاي بهشت شناور درياي شرقي را گرفته است.


شرح تصویر: حلقه‌ای از يشم به هيأت اژدها با مرواريدي بر چانه. مسافران توانگر پيش از عبور از رود زرد چنين حلقه گرانبهايي را به رود می‌انداختند و آن را به هوبو فرمانده رود زرد فديه می‌دادند و بر اين گمان بودند كه هوبو شیفته‌اشم است. ناگفته نماند كه قرباني كردن انسان نيز در روزگار كهن معمول بود. موزه بريتانيا.

كون- لون در افسانه‌ها كوهي بلند است كه بر آسمان سر مي‌سايد و ريشه آن در ژرفاي خاك فرو رفته است، و بدين ترتيب كون – لون دو عنصر يانگ (آسمان) و يين (زمين) را در خود دارد و نر- ماده است. مثلثي بودن شكل كوهستان نماد آلت نرينگي است اما چنين نمادي مثلثي است كه رأس آن رو به پائين است و در اين جا قله كوه در آسمان و بن آن در زمين و هيأت كوه نماد پيوند جنسي آسمان و زمين نيست.
كون- لون چون آسمان نه منزل دارد و هر منزل را دروازه‌ای است كه بادها از آن سوي دروازه بدين سوي جاري است و كنار هر دروازه چاه آبي قرار دارد. در برخي از اسطوره‌های كون لون منزلگاه بزرگي فرمانرواي آسمان، موجودات آسماني و هيولايي غريب است.
 


شرح تصویر: تندر خداي كهن با كوبيدن چكش بر طبل مردمان را به وحشت وامي‌دارد. در افسانه‌ای ارابه تندر خدا را شش پسر حمل و نقل می‌کرد و بعدها او نيز چون فنگ نام ديگري به خود گرفت و لئي گونگ نام يافت. از كنده‌کاری‌های ديوار مقبره دودمان وو در شاندونگ. از دوره هان، تالار موزه ملي پراگ.
در همه اسطوره‌های چيني فرمانرواي كون لون موجودي است كه تني چون ببر با چهار دم و چهره‌ای چون انسان دارد. دروازه غربي كون – لون يا دروازه‌ای كه رو به شرق گشوده می‌شود دروازه نور نام دارد و موجوداتي عجيب از اين دروازه پاسداري می‌کنند، كه از اين شمار است بز چهار شاخ با تني انسان وار، ببرهايي با نه سر آدمي. با گسترش آيين دائو، گون لون به بهشتي كامل مبدل شد اما در باورها و افسانه‌ها به نقش ستون نگهدارنده آسمان باقي ماند.

فرمانده باران
 

فرمانده باران در افسانه‌ای در سراشيبي كوهي مأوا دارد. جامه‌ای زرد رنگ و پولك دار يا فلس پوش به تن دارد و كلاهش به رنگ آبي و زرد است. در افسانه‌ای با آب پاش بر فراز زمين حركت می‌کند و زمين را آبياري می‌نماید. در داستاني ديگر فرمانده باران در دست راست يك شمشير و در دست چپ آب پاشي دارد و زمين را آب پاشي می‌کند.


شرح تصویر: پري كه بر آب راه می‌رود. پريان به تأثر از افسانه‌های بودائي هند در کوه‌ها و آب‌ها مأوا دارند و اغلب جاودانه‌اند و بر قلل کوه‌ها و به ويژه كون – لون می‌زیند. نقاشي از چاين سوان (17) در دوره يوان (سده سيزده) موزه بريتانيا.
در روايتي سخن از خشكسالي بزرگي است كه به روزگار شن – نونگ (18) اتفاق افتاد (و اين خشكسالي يكي از سه خشكسالي بزرگ تاريخ چين است). در روايتي مربوط به اين خشكسالي چيه سونگ – زو (19) فرمان داد در جامي سفالين آب ريختند و آن گاه شاخه‌ای از درختي كوهستاني چيد و در جام آب فرو كرد و بر زمين پاشيد و بي درنگ ابرهاي باراني نمايان و چندان باران باريد كه رودها لبريز شدند و از آن روزگار چيه سونگ – زو به فرماندهي باران منسوب و مقيم كون- لون شد.
در افسانه‌ای باستاني فرمانده باران يك كرم ابريشم و زن غيررسمي و سيه چرده اوست. در اين افسانه همسر كرم ابريشم در هر دست ماري دارد و از كنار هر گوشش ماري به رنگ سبز و سرخ آويخته است. همراه ديگر فرمانده باران در اين افسانه پرنده‌ای جادويي است كه شانگ يانگ (20) نام دارد و شانگ يانگ پرنده‌ای اسطوره‌ای است كه به هنگام راه رفتن لي لي می‌کند.
در افسانه‌ای شانگ يانگ به تالاري كه امير چي (21) با درباريان در آن نشسته‌اند پر می‌کشد و بر يك پاي شروع به رقصيدن می‌کند. امير اين پرنده را نمی‌شناسد پس سفيري نزد لو (22) می‌فرستد تا سبب اين كار را از كنفسيوس بپرسد و كنفسيوس در پاسخ می‌گوید: «پرنده يك پا شانگ يانگ نام دارد و پيدايي او سفير نزول باران است. در گذشته جوانان به هنگام ريزش باران لي لي می‌کردند و با اين كار در شادماني شانگ يانگ، مرغ باران، شركت می‌جستند. پيدايي مرغ باران در چي نشانه و سفير باراني تند است كه فرو خواهد باريد. پس گودال‌های بزرگ حفر كنيد و سدها را مرمت نماييد...». می‌گویند امير چي فرمان كنفسيوس را به كار بست. باراني سيل آسا در سراسر چين فرو باريد و تنها ديار چي بود كه به سبب پيش بيني به موقع از آسيب سيل در امان ماند.
[در چين نيز چون بسياري از سرزمین‌های آسيا، اروپا و آمريكا (نك مراسم طلب باران و باران سازي در ايران، ايهان باشگوز، به اجلان فرخي، كتاب جمعه. نيز بررسي نمودهايي از فرهنگ عامه ايران، به اجلان فرخي، انتشارات اساطير) غوك نماد و وسيله باران سازي است. در چين باستان غوك خدايي باران ساز پنداشته می‌شد، و دليل ما سندي است كه از روزگار شانگ در باب طلب باران از تالابي سخن رفته است كه پنج غوك ساكن آن خالق] باران بودند.

شرح تصویر: شخم مزرعه با خيش و گاو. در اسطوره‌های چيني انسان هنر شخم زدن را از فرمانرواي افسانه‌ای گاو سر شن نونگ فرا گرفت. دانه برنج را گوان يين (23) كه از قحطي و گرسنگي انسان‌ها غمين بود به زمين آورد و گاو شخم زني را نيز براي ياري انسان‌ها از آسمان به زمين فرستاد. كنده كاري بر يشم از زمان دودمان كانگ سي 1722- 1662 موزه هنرهاي سياتل.


شرح تصویر: چگونگي ابريشم‌بافي در كنده‌كاري بر يشم. پرورش كرم ابريشم از هنرهاي نخستين تمدن چين بود. در افسانه‌ها پرورش كرم ابريشم را فو – سي مارتن و نخستين شهريار از سه شهريار افسانه‌ای به مردن چين آموخت و در آسمان نيز دختر بافنده آسمان نيز دختر خورشيد خدا است. كنده‌كاري بر يشم از زمان دودمان كانگ سي. موزه هنرهاي سياتل.
مردمان يوئه چي (24) كه از دره يانگ‌تسه تا سواحل درياي جنوب چين پراکنده‌اند، و شايد خاستگاهشان از آسياي ميانه باشد، هنوز هم در مراسم طلب باران طبل هأي را به كار می‌برند كه تصوير چند غوك و بچه غوك بر پوست طبل نقش شده و به هنگام اجراي مراسم طلب باران ضربه را بر غوك ها فرود می‌آورند (25)]

سي وانگ مو
 

سي وانگ مو از ديرباز مشهورترين خداي كوهساران بود و بعدها به فرمانروايي كون-لون منصوب و فرمانرواي بهشت غرب شد. نخست ماواي سي وانگ مو به روايت ازشان هاي جينگ در كوهي از يشم، در شمال كون- لون و باختر سواحل گردان بود. در افسانه‌ها سي وانگ مو زني دهشتبار است با چهره انسان، دندان ببر، تن پلنگ و چندين دم كه در غاري مأوا دارد. در اين افسانه‌ها موي سي وانگ مو چهره‌اش را می‌پوشاند و سه پرنده سبزفام (كه گاه همان کلاغ‌های سه پاي مقيم خورشيدند) غذاي او را فراهم می‌سازند و در چنين هيأتي فرمانده طاعون و ناخوشي است. اين كه چگونه سي وانگ مو به فرمانروايي بهشت غرب دست يافت و به مادري زيبا مبدل شد مشخص نيست اما در ادبيات دائوئيسم اشعار و افسانه‌های مردمي از او به عنوان موجودي زيبا و بخشنده و پاسدار گياه جاودانگي ياد شده و شخصيتي است همانند مو گونگ (26) كه بر شرق فرمان می‌راند (و تفاوت اين دو فرمانروا در زن و مرد بودن آن‌هاست كه فرمانرواي غرب [چون ماه] دربردارنده عنصر مادينگي يين و فرمانرواي شرق [چون خورشيد] دربردارنده عنصر نرينگي يانگ است و از تركيب يانگ و يين است كه بخار و دمه ي نخستين و آن گاه آسمان و زمين و موجودات آسماني پديدار شد).
بدين سان مأواي سي وانگ مو در كون – لون قرار دارد و كاخ او را بارويي بلند از زرناب در ميان گرفته است. چشمه‌ای جادويي از كاخ او جاري است و جشن جاودانگان در كاخ او در كنار درياچه گوهر بر پا می‌شود. غذاي جاودانگان در اين جشن عبارتست از پنجه خرس، لب ميمون، جگر اژدها و اكسير جاودانگي است كه از درختان هلوي جادويي و بي مرگي اين كاخ فراهم می‌آید و فراهم شدن اكسير جاودانگي سه هزار سال به طول مي انجامد و در طي اين سه هزار سال اين اكسير در برگ درختان و ميوه آن شكل می‌گیرد يا پس از سه هزار سال درختان ثمر می‌دهند و اكسير جاودانگي به هلوي بي مرگي راه می‌یابد. پس هر سه هزار سال يك بار با رسيدن هلوي بي مرگي روز تولد وانگ مو را جشن می‌گیرند و جاودانگان با خوردن هلوي بي مرگي تولد ديگر به اره خود را نيز جشن می‌گیرند و ناميرايي آنان از خوردن چنين هلويي است و در چنين جشني بود كه ميمون ميوه درخت جاودانگي را در داستان مشهور سي يوجي (27) (در همين كتاب، ميمون) دزديد.

پي نوشت ها :
 

1. Ho Chu-Phing
2. Lang-Ku-Su
3. Hu-Yen
4. Hoshan
5. Shan
6. Wu
7. Holiu
8. Kan Chiang
9. Mo Yeh
10. Che Ya
11. Chai Tho
12. Fn Chuei
13. Fan Wen
14. Lohan,Arhat
15. Bodhisattva
16. Li Hua Lung
17. Chhien Hsuan
18. Shen-Nung
19. Chhin Sung-Tzu
20. Shang Yang
21. Chhi
22. Lu
23. Kuan Yin
24. Yue Chhi
25. Dennis Wing-Sou Low Bultin of Ethnology Academia Sinica,4(1952) PP66-70
26. Mu Kung
27. Hsi Yu Chi
 

منبع؛ کریستی، آنتونی، (1384) شناخت اساطیر چین، ترجمه محمدحسین باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.